مجرم

من یک فرد خلاف کارم

مجرم

من یک فرد خلاف کارم

اولین جرم - بقالی

اول اینو بگم که یکی از دلایل اصلی روی آوردن من به خلاف هیجان انگیز بودن اونه! من از همون دوران بچگی کتاب های جنایی می خوندم (یادم باشه بعدا در مورد این کتاب ها هم بنویسم).


قبل از این که به سراغ جرم اولم بریم باید بگم که من سابقه ی طویلی تو سرقت از دوستان داشتم. به راحتی از دستانم دزدی می کردم و صد البته بهشان برمی گرداندم. یعنی بیشتر جنبه ی سرگرمی و تفنن داشت تا اینکه تونستم (بهتر بگم , خواستم) اولین کار رسمیمو انجام بدم.


غروب یکی از روزهای تابستونی بود. من هم طبق معمول تو بحر خوندن این جور کتابای جنایی بودم. رفتم مغازه ی یه محل دیگه. مغازه ی بزرگ و طویل و تاریکی بود. فوری گفتم "ببخشین نمک می خوام" رفتن پیرمرد فروشنده به انتهای مغازه و آوردن نمک همان و خالی شدن مقداری از دخل مغازه همان!
البته کاری که من نکردم فرار کردن بود. مبلغ جنس رو به فروشنده دادم و با خونسردی بیرون رفتم.


بعد از این قضایا به خودم آفرین گفتم که تونستم این کارو بکنم!

شاید برای شما این سوال پیش بیاید که مبلغ سرقتی رو چی کار کردم. پاسخ ساده ست. همه را ریختم صندوق صدقات!


قانون اول: این موجودیت خلاف است که لذت بخش است , نه سودی که از آن حاصل آید

نظرات 1 + ارسال نظر

ای بابا سمک عیار و رابین هود که دزدی می کردن نمی ریختن صندوق صدقات که ... می دونی چرا؟! چون مثل این می مونه که از یه خرده بورژوا بدزدی بریزی تو جیب یه بورژوای سرمایه دار!(توضیح این که من به نهاد کمیته ی امام هیچ اعتماد ندارم!)

ببینین ُعزیزان من همون طور که گفتم رضایت اکثر افرادی رو که ازشون سرقت کردم رو جلب کردم. تازه صدقه هم که دادم! خوبه دیگه نه؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد